در انتظار ذوالبر
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند





پيوندهای روزانه
طراح قالب

شب یلدا  قدم ارام بردار

کمی هم احترام ما نگهدار

تو میبینی ربابم غصه دارست

بنی هاشم هنوزم داغدارست

صدای العطش در گوش مانده

بدن های بی کفن هر گوشه مانده

شب یلدا تو هم چله نشین باش

سیه پوش غم سالار دین باش

[ پنج شنبه 30 آذر 1391 ] [ 13:43 ] [ یاران ذوالبر ]

يعقوب بن سليمان مى گويد: شبى با عده اى نشسته و درباره شهادت امام حسين عليه السلام صحبت مى كرديم . يكى از اهل مجلس گفت : همه كسانى كه در قتل امام حسين عليه السلام شركت كردند، دچار بلاى جانى يا مالى شده يا خانواده اش گرفتار بلايى شده است . پيرمردى كه در آنجا حضور داشت ، گفت : من نيز در قتل او شركت داشته ام ، ولى تاكنون هيچ حادثه ناگوارى نديده ام . اهل مجلس سخت بر او خشم گرفتند. ناگهان چراغ نفتى خراب شد. برخاست كه درستش كند، انگشتانش آتش گرفت . انگشتانش را فوت كرد، ريشش هم آتش گرفت . بيرون رفت كه آتش را با اب خاموش كند. خود را در رودخانه انداخت ولى باز هم آتش بالاى سرش ‍ مى چرخيد و همين كه سرش را از اب بيرون مى آورد، با آتش مى سوخت و باين ترتيب مرد. خدا لعنتش كند.

ثواب الاعمال عقاب الاعمال


موضوعات مرتبط: امام حسین (ع)، ،
[ جمعه 24 آذر 1391 ] [ 12:50 ] [ یاران ذوالبر ]

امام صادق عليه السلام نقل مى نمايند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هنگامى كه روز قيامت فرا رسد، گنبدى از نور براى فاطمه عليهاالسلام مى سازند. در اين هنگام در حالى كه امام حسين عليه السلام سرش را در دست گرفته . بسوى گنبد مى آيد. همين كه حضرت فاطمه عليهاالسلام او را مى بيند، چنان مى گريد كه در صحراى محشر همه فرشتگان مقرب ، پيامبران مرسل و بندگان مومن به گريه مى افتند، آنگاه خداوند مردى را بصورت مثال ، بدون سر، و به بهترين شكل مى آفريند تا با قاتلان حسين عليه السلام بستيزد و مبارزه كند. سپس خداوند قاتلان و تمام كسانى كه در قتل او شركت داشتند، را جمع نموده و آن مثال همه آنها را مى كشد. دوباره زنده مى شوند و امير المومنين عليه السلام آنها را مى كشد. دوباره زنده مى شوند و امام حسن عليه السلام آنها را مى كشد. دوباره زنده مى شوند و امام حسين عليه السلام آنها را مى كشد و در اين هنگام خشمها فروكش كرده و غمها فراموش مى شود. آنگاه امام صادق عليه السلام فرمودند: خدا شيعيان ما را رحمت كند. بخدا سوگند شيعيان ما مومنين حقيقى هستند. بخدا سوگند كه در اين مصيبت با غم و اندوه طولانى با ما شريك شدند.

منبع: ثواب العمال و عقاب العمال از شیخ صدوق


موضوعات مرتبط: امام حسین (ع)، ،
[ پنج شنبه 16 آذر 1391 ] [ 10:23 ] [ یاران ذوالبر ]

زمانه ی عجیبی است!

برخی مردمان امام گذشته راعاشقند، نه امام حاضر را!

میدانی چرا؟!

امام ِگذشته را هرگونه بخواهند تفسیرمی کنند،

اما امام ِحاضر را باید فرمان ببرند.

وکوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند.

جملات گیله مرد


موضوعات مرتبط: جملات زیبا، ،
[ جمعه 3 آذر 1391 ] [ 19:26 ] [ یاران ذوالبر ]

نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)


موضوعات مرتبط: جملات زیبا، ،
[ جمعه 3 آذر 1391 ] [ 14:37 ] [ یاران ذوالبر ]

مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى موسس حوزه علميه قم از مراجع وارسته و علماى بزرگ و موفق تشيع بود كه در سال 1355 قمرى در قم از دنيا رفت و مرقد شريفش در مسجد بالاسر در مرقد منور حضرت معصومه (سلام الله عليه) قرار دارد.
يكى از عجائبى كه افراد موثق از جمله آيت اللّه فريد محسنى (رحمة الله عليه) نقل نموده‏اند ماجراى زير است:
هنگامى كه آيت اللّه حائرى، سرپرست حوزه علميه اراك (قبل از سال 3401قمرى) بودند، براى مرحوم آيت اللّه حاج آقا مصطفى اراكى نقل كردند: در آن هنگام كه در كربلا بودم و به درس و بحث اشتغال داشتم، شبى كه شب سه شنبه بود و در عالم خواب ديدم، شخصى به من گفت: اى شيخ عبد الكريم! كارها را انجام بده كه سه روز ديگر خواهى مرد.
من از خواب بيدار شدم و حيران بودم و به خود مى‏گفتم: البته خواب است شايد تعبير نداشته باشد.

روز سه شنبه و چهار شنبه، مشغول درس و بحث بودم، تا اينكه آنچه در عالم خواب ديده بودم از خاطرم رفت، روز پنجشنبه كه تعطيل بودم، با بعضى از رفقا به طرف باغ مرحوم سيد جواد رفتيم، در آنجا قدرى گردش و مباحثه علمى نموديم تا ظهر شد، نهار را همان جا صرف كرديم، پس از نهار، ساعتى خوابيديم، در همين هنگام لرزه شديدى مرا فرا گرفت، رفقا در آنجا عبا و روانداز داشتند، روى من انداختند، ولى همچنان بدنم لرزه داشت و در ميان آتش تب افتاده بودم، حس كردم كه حالم بسيار وخيم است، به رفقا گفتم، زودتر مرا به خانه برسانيد، آنها وسيله‏اى فراهم كرده، زود مرا به شهر كربلا آورده و به خانه‏ام رساندند، در خانه بى حال و حس، در بستر افتاده بودم، بسيار حالم دگرگون شد و در اين ميان به ياد خواب سه شب قبل افتادم، علائم مرگ را مشاهده كردم و با در نظر گرفتن خوابى كه ديده بودم احساس كردم كه پايان عمرم نزديك شده است، در اين حال، ناگهان ديدم دو نفر ظاهر شدند و در جانب راست و چپ من نشستند، و به همديگر نگاه مى‏كردند و به همديگر مى‏گفتند، اجل اين مرد رسيده، مشغول قبض روحش گرديم، در اين هنگام با قلبى صاف و خالص به ساحت مقدس امام
حسين (عليه السلام) متوسل شدم و عرض كردم: اى حسين عزيز، دستم خالى است، كارى نكردم و براى خود توشه‏اى فراهم ننموده‏ام، شما را به حق مادرتان حضرت زهرا (سلام الله عليه) از من شفاعت كنيد، كه خدا مرگ مرا به تاخير اندازد، تا خود را براى سفر آخرت آماده سازم، هماندم ديدم شخصى نزد آن دو نفر كه مى‏خواستند روحم را قبض كنند آمد و به آنها گفت: حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) فرمودند: شيخ عبد الكريم به ما متوسل شده و ما هم در پيشگاه خدا از او شفاعت كرديم تا عمرش را به تاخير بيندازد، خداوند شفاعت ما را پذيرفت، بنابراين شما روح او را قبض نكنيد.


در اين وقت آن دو نفر به هم نگاه كردند و به آن شخص گفتندسمعا وطاعه، آنگاه ديدم آن دو نفر همراه فرستاده امام حسين (عليه السلام) به سوى آسمان پرواز كرده و رفتند، در اين هنگام احساس سلامتى و عافيت كردم، صداى گريه و زارى بستگان را شنيدم، كه به سر و صورت مى‏زدند، آهسته دستم را حركت دادم و چشم را گشودم، ديديم چشمم را بستند و به رويم روپوشى انداختند، خواستم پاهايم را بگشايم، متوجه شدم كه انگشت بزرگ پايم را بسته‏اند، دستم را براى بلند كردن چيزى بلند كردم، شنيدم مى‏گويند آرام شويد، گريه نكنيد
، كه بدن حركت دارد، آرام شدند، رو اندازى كه به رويم انداخته بودند، برداشتند، چشمم را گشودند و بند پايم را باز كردند، با دست به دهانم اشاره كردم كه به من آب بدهيد، آب به دهانم ريختند، كم كم از جا برخاسته و نشستم، تا پانزده روز ضعف و كسالت داشتم و بحمد اللّه به طور كلى از آن حالت، خوب شدم، و اين موهبت به بركت لطف مولايم امام حسين (عليه السلام) بود، آرى به خدا سوگند.


عالم برزخ در چند قدمی ما
محمد اشتهاردی

برگرفته از: http://www.nooreaseman.com


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، امام حسین (ع)، ،
[ جمعه 3 آذر 1391 ] [ 13:6 ] [ یاران ذوالبر ]


عصر

یک جمعه ی دل گیر، دلم گفت بنویسم که چرا عشق به انسان نرسید است؟

چرا

آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است  و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو

حافظ دل خسته ز شیراز بیاید. بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟

چرا

کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل

عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ، خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است.

ولی

حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر

این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بی دل آشفته شود حس.

تو

کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم.

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت؟

نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت؟

به فدای نخ آن شال سیاهت. به فدای رخت ای ماه!

بیا

صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی.

آجرکالله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت.

دل

من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته

هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه

شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم

کرب و بلایی؟

بهخدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب

ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد.

همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد...

توکجایی؟ تو کجایی؟

شده ام باز هوایی، شده ام باز هوایی


موضوعات مرتبط: اشعار در وصف حضرت بقیه الله (عج)، ،
[ جمعه 3 آذر 1391 ] [ 12:51 ] [ یاران ذوالبر ]

روزی هزار بار که شکر خدا کنیم 
شاید که حق آمدنش را ادا کنیم
شب های ماتم آمده باید که خویش را
آماده تا برای دو ماه عزا کنیم
امسال هم بدون تو سرزد هلال غم
کی با رخ تو دیده به این ماه وا کنیم
ما عهد کرده ایم، به هر بزم روضه ای
اول برای روز ظهورت دعا کنیم
صاحب عزا بیا که به اذن نگاه تو
در سینه باز خیمه ماتم بپا کنیم
دستی بده که سینه زن نوحه ها شود
اشکی بده که خرجی این دیده ها کنیم
شاگرد مکتب شهدا و ولایتیم
هیهات اگر که بیرقتان را رها کنیم
یک روز میرسد که همه در جوار تو
عزم زیارت نجف و کربلا کنیم
***محمد علی بیابانی***

http://tishehayeashk.parsiblog.com


موضوعات مرتبط: اشعار در وصف حضرت بقیه الله (عج)، ،
[ چهار شنبه 1 آذر 1391 ] [ 11:23 ] [ یاران ذوالبر ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظرست که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه.
آرشيو مطالب
خرداد 1394
ارديبهشت 1394 فروردين 1394 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390
حمایت می کنیم

جهت دریافت برنامه های رادیو افسران کلیک کنید

امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 34
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 715
بازدید کل : 49035
تعداد مطالب : 386
تعداد نظرات : 317
تعداد آنلاین : 1

Alternative content