در انتظار ذوالبر | ||
|
روزی حضرت محمد(ص) ، شیطان را حاضر در مسجدالحرام دید. پیش او رفت و گفت:ای ملعون چرا ناراحتی؟ شیطان گفت:از دست تو وامت تو ناراحتم. حضرت(ص)فرمود:چرا از من ناراحتی؟ شیطان گفت:چونکه این همه تلاش می کنم مردم را گمراه کنم ولی تو در قیامت آنها را شفاعت می کنی و تمام زحمات مرا هدر می دهی.به همین خاطر با تو دشمنم و از تو بدم میاد. حضرت(ص) فرمود:از دست امتم چرا ناراحتی؟ شیطان گفت:امت تو خصوصیاتی دارند که امتهای دیگر ندارند، وقتی به هم می رسند سلام می کنند که سلام اسم خداست من از این اسم می ترسم. وقتی هم دیگر را می بیننددست می دهند تا دستهایشان از هم در نیامده گناهانشان بخشیده می شود، وقتی می خواهند غذا بخورند(بسم الله)می گویند و من دیگر نمی توانم بخورم وگرسنه می مانم،بعد از غذاخوردن(الحمدالله)می گویند، وقتی اسم تو می آید صلوات ختم می کنند و آنقدرثواب آن زیاد است که من فرار می کنم، وقتی می خواهند کاری انجام بدهند(ان شاء الله)می گویند،ومن هم دیگر نمی توانم در کارهایشان دخالت کنم و آنها را برهم زنم، وقتی آنگاه که صدقه می دهند هم گناهانشان بخشیده می شود وهم هفتاد بلا ومصیبت را از خود دور می کنند، وقتی قرآن می خوانند ودر خانه ای قرآن خوانده میشود جایی برای من نیست چون درآن خانه ملائکه رفت وآمد می کنند. آنها مرا لعنت می کنند و وقتی مرا لعنت می کنند یک زخم بر بدنم می افتد وتا زمانی که همان شخص را به گمراهی نکشانم خوب نمی شوم، هنگامی هم که گناه می کنند سریع توبه می کنندو زحمات مرا به هدر می دهند، و وقتی عطسه هم می کنند(الحمدالله)می گویند ومرا از خود دور میدارند.
نظرات شما عزیزان:
دل رفت زدست تا محمد آمد
گل دایه بست تا محمد آمد هرگز نبود مکان بت بیت خدا بتنها بشکست تا محمد آمد میلاد با سعادت پیامبر اکرم (ص) را تبریک عرض میکنم موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ، [ پنج شنبه 5 بهمن 1391
] [ 11:32 ] [ یاران ذوالبر ] |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |