در انتظار ذوالبر
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند





پيوندهای روزانه
طراح قالب

بسم الله الرحمن الرحیم


امیر سرافراز ارتش اسلام، سرتیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی در فرازی از وصیت نامه خود می گوید: هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم.
اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم.


موضوعات مرتبط: وصیت نامه شهدا، ،
برچسب‌ها: وصیت نامه شهدا,
[ سه شنبه 15 مرداد 1392 ] [ 19:37 ] [ یاران ذوالبر ]

نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بياموزد، گفتار را به الاغ تلقين مى كرد و به خيال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ ياد بدهد.
حكيمى او را ديد و به او گفت : ((اى احمق ! بيهوده كوشش نكن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند اين خيال باطل را از سرت بيرون كن ، زيرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و ساير چارپايان بياموزى . ))

                          حكيمى گفتش اى نادان چه كوشى
                                                                       در اين سودا بترس از لولائم
                          نياموزد بهايم از تو گفتــــــــــار
                                                                       تو خاموشى بياموز از بهائــم
                          هر كه تاءمل نكند در جــــــــواب
                                                                       بيشتر آيد سخنش ناصــــواب
                         يا سخن آراى چو مردم بهــــوش
                                                                       يا بنشين همچو بائم خمـــوش


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
برچسب‌ها: داستان کوتاه,
[ دو شنبه 14 مرداد 1392 ] [ 16:25 ] [ یاران ذوالبر ]

پيامبر گرامى اسلام (ص ) سفارشهاى موكد(ى ) درباره طول (دادن ) سجود فرموده است ، و اين امرى است بسيار مهم . سجده طولانى ، نزديكترين هيت (::حال )هاى بندگى است ، و به همين جهت در هر ركعت نماز، دو سجده تشريع (واجب ) شده است . از ائمه اطهار (ع )و شيعيانشان در مورد طول سجود مطالب مهمى نقل شده است .

در يكى از سجده هاى امام سجاد (ع ) شمارش رفت كه هزار مرتبه فرمود:
لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا لا اله الا الله ايماناو صدقا.

درباره امام كاظم (ع )نوشته شده (است ) كه گاهى طول سجده اش از بامداد تا ظهر ادامه داشت ، و از اصحاب ائمه مانند ابن ابى عميرو جميل و خربوذقريب به همين مطلب نقل شده است .

در ايام تحصيل در نجف اشرف شيخ و استادى داشتم كه براى طلاب با تقوا، مرجع بود. از او سوال كردم : چه عملى را شما تجربه كرده ايد كه مى تواند در حالسالك موثر باشد، فرمود: در هر شبانه روز يك سجده طولانى به جاى آورد و در حال سجده بگويد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ، در حال ذكر، اين چنين توجه كند كه پروردگارم منزه از اين است كه بر من ظلمى روا داشته باشد، بلكه خود من هستم كه بر نفسم ستم كردم و او را در اين مهالك قرار دادم.

استاد من علاقه مندانش را به اين سجده سفارش مى كردم و هر كس كه انجام مى داد، تاثيرش را مشاهده مى كرد، مخصوصا كسانى كه اين سجده را بيشتر طول مى دادند. بعضى انها هزار مرتبه ذكر مذكور را در سجده تكرار مى كردند و بعضى كمتر و بعضى بيشتر و شنيدم كه بعضى (از) آنها اين ذكر را سه مرتبه در سجده تكرار مى كردند.

منبع:المراقبات ، ص 122


موضوعات مرتبط: در محضر عارفان، ،
برچسب‌ها: در محضر عارفان,
[ دو شنبه 14 مرداد 1392 ] [ 14:40 ] [ یاران ذوالبر ]

       زمانه بر سر جنگ است يا على مددى                                                           

                                              كمك ز غير تو ننـــگ است يـــــا على

       گشاد كار دو عالــم به يك اشاره توست

                                              به كار ما چه درنگ است يا على مددى
                                                           


موضوعات مرتبط: اشعار مذهبی، ،
برچسب‌ها: اشعار مذهبی,
[ دو شنبه 14 مرداد 1392 ] [ 14:25 ] [ یاران ذوالبر ]

حاج شيخ حسنعلى اصفهانى نقل فرمود: بيش از هفت سال نداشتم كه نزديك غروب آفتاب يكى از روزهاى ماه رمضان كه با تابستانى گرم مصادف شده بود به اتفاق پدرم ، به خدمت استادم حاجى محمد صادق ، مشرف شدم .

در اين اثناء كسى نباتى را براى تبرك به دست حاجى داد. استاد نبات را تبرك و به صاحبش رد فرمود و مقدارى خرده نبات كه كف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور* * من بى درنگ خوردم .

پدرم عرض كرد: حسنعلى روزه بود حاجى به من فرمود: مگر نمى دانستى كه روزه ات با خوردن نبات باطل مى گردد عرض كردم : آرى ، فرمود: پس چرا خوردى ؟ عرضه داشتم : اطاعت امر شما را كردم . استاد دست مبارك خود را بر شانه من زد و فرمود: با اين اطاعت به هر كجا كه بايد مى رسيدى رسيد.

برگرفته از کتاب نشان از بی نشان ها

**: بايد توجه داشت كه روزه ايشان بعلت صغر سن مستحبى بوده است و الا هيچ مرشد بر حقى امر به ترك واجب نمى كند


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
[ یک شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 14:46 ] [ یاران ذوالبر ]

مردى از اعراب به خدمت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله آمد و از او نصيحتى خواست ، رسول اكرم در جواب او يك جمله كوتاه فرمود و آن اينكه : لا تغضب . خشم نگير!
آن مرد به همين قناعت كرد و به قبيله خود برگشت ، تصادفا وقتى رسيد كه در اثر حادثه اى بين قبيله او و يك قبيله ديگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرايى كرده و آماده حمله به يكديگر بودند.
آن مرد روى خوى و عادت قديم سلاح به تن كرد و در صف قوم خود ايستاد. در همين حال ، گفتار رسول اكرم به يادش آمد كه نبايد خشم و غضب را در خود راه بدهد، خشم خود را فروخورد و به انديشه فرو رفت . تكانى خورد و منطقش بيدار شد، با خود فكر كرد چرا بى جهت بايد دو دسته از افراد بشر به روى يكديگر شمشير بكشند، خود را به صف دشمن نزديك كرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان ديه و غرامت مى خواهند از مال خود بدهد.
قبيله مقابل نيز كه چنين فتوّت و مردانگى را از او ديدند از دعاوى خود چشم پوشيدند. غائله ختم شد و آتشى كه از غليان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت.

منبع: داستان و حکایتهای استاد مطهری


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
برچسب‌ها: داستان کوتاه,
[ یک شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 5:53 ] [ یاران ذوالبر ]

رسول اكرم (ص ) در مجلسى آيه 7 و 8 سوره زلزال را خواند:
فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره - و من يعمل مثقال ذرة شراً يره .:
((پس هر آن كس كه اندكى كار نيك يا بد كند، آن را مى بيند)).
يك نفر عرب باديه نشين ، سخت تحت تأ ثير قرار گرفت و عرض كرد: اى رسول خدا ((مثقال ذره ؟!)) (يعنى حتى يك ذره عمل فراموش ‍ نمى شود؟َ).
پيامبر (ص ) فرمود: آرى .
باديه نشين : فرياد برآورد: و اسواتاه (واى بر من در مورد آشكار شدن بدى ) و گريه مى كرد.
رسولخدا (ص ) وقتى حال او را ديد، فرمود اين باديه نشين كسى است كه دلش از ايمان ، خبر مى دهد و آميخته با ايمان است )).
و وقتى صعصعه ، عموى فرزدق ، اين دو آيه را شنيد، گفت :
حسبى من القرآن ما سمعت ، لاابالى بعد هذه الاية ان لا اسمع من القرآن شيئاً.
:((از قرآن همين آيه را كه شنيدم ، براى من كافى است ، و بعد از شنيدن اين آيه ، باكى ندارم كه ديگر هيچ آيه اى از قرآن را نشنوم )).

برگفته از کتاب داستان دوستان ج 1



موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
[ شنبه 12 مرداد 1392 ] [ 15:42 ] [ یاران ذوالبر ]

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری،

می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی؟!

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟

سهراب سپهری

منبع:http://www.henasa.blogfa.com


برچسب‌ها: سهراب سپهری,
[ جمعه 11 مرداد 1392 ] [ 16:51 ] [ یاران ذوالبر ]

سليمان (ع) روزى نشسته بود و نديمى با وى بود . ملك الموت (عزرائيل ) در آمد و تيز در روى آن نديم می ‏نگريست . پس چون عزرائيل بيرون شد ، آن نديم از سليمان پرسيد كه اين چه كسى بود كه چنين تيز در من می ‏نگريست؟

سليمان گفت: ((ملك الموت بود .)) نديم ترسيد . از سليمان خواست كه باد را فرمان دهد تا وى را به سرزمين هندوستان برد تا شايد از اجل گريخته باشد .
سليمان باد را فرمان داد تا نديم را به هندوستان برد . پس در همان ساعت ملك الموت باز آمد. سليمان از وى پرسيد كه آن تيز نگريستن تو در آن نديم ما، براى چه بود .

گفت: ((عجب آمد مرا كه فرموده بودند تا جان وى همين ساعت در زمين هندوستان قبض كنم؛ حال آن كه مسافتى بسيار ديدم ميان اين مرد و ميان آن سرزمين . پس تعجب مى‏كردم تا خود خواست بدان سرعت، به آن جا رود . ))


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
برچسب‌ها: داستان کوتاه,
[ جمعه 11 مرداد 1392 ] [ 16:31 ] [ یاران ذوالبر ]

پيرى، از مريدان خود پرسيد: ((هيچ كارى و اثرى از شما سر زده است كه سودى براى ديگرى داشته باشد؟ )) يكى گفت: (( من امير بودم . گدايى به در خانه من آمد. چيزى خواست . من جامه خود و انگشتر ملوكانه به او دادم و او را بر تخت شاهى نشاندم و خود به حلقه درويشان پيوستم .))
ديگرى گفت: (( از جايى مى‏گذشتم . يكى را گرفته بودند و مى‏خواستند كه دستش را ببرند. من دست خود فدا كردم و اينك يك دست ندارم . ))
پير گفت: (( شما آنچه كرديد در حق دو شخص معين كرديد. مؤمن چون آفتاب و مهتاب است كه منفعت او به همگان مى‏رسد و كسى از او بى‏نصيب نيست . آيا چنين منفعتى از شما به خلق خدا رسيده است؟ ))


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
برچسب‌ها: داستان کوتاه,
[ جمعه 11 مرداد 1392 ] [ 16:15 ] [ یاران ذوالبر ]

كاروانى تجارتى از سرزمين يونان عبور مى كرد و همراهشان كالاهاى گرانبها و بسيارى بود. رهزنان غارتگر به آنها حمله كردند و همه اموال كاروانيان را غارت نمودند. بازرگان به گريه و زارى افتادند و خدا و پيامبرش ‍ را واسطه قرار دادند تا رهزنان به آنها رحم كنند، ولى رهزنان به گريه و زارى آنها اعتنا ننمودند.


چو پيروز شد دزد تيــــــره روان          چه غم دارد از گريـــــه كاروان


لقمان حكيم در ميان آن كاروان بود. يكى از افراد كاروان به او گفت : ((اين رهزنان را موعظه و نصيحت كن ، بلكه مقدارى از اموال ما را به ما پس دهند، زيرا حيف است كه آن همه كالا تباه گردد.))
لقمان گفت : ((سخنان حكيمانه به ايشان گفتن حيف است . ))


آهنـــــــى را كه موريانــــه  بخورد          نتوان برد از او به صيقل زنگ
به سيــه دل چه سود خواندن وعظ          نرود ميخ آهنيــــــن بر سنــگ


سپس گفت : ((جرم از طرف ما است )) (ما گنهكاريم كه اكنون گرفتار كيفر آن شده ايم . اگر اين بازرگانان پولدار، كمك به بينوايان مى كردند، بلا از آنها رفع مى شد.)


به روزگار سلامت ، شكستگان دريــاب            كه جبر خاطر مسكين ، بلا بگرداند
چو سائل از تو به زارى طلب كند چيزى            بده و گرنه ستمـگر به زور بستاند

دل نوشته: هنگام آسايش به بينوايان كمك كن كه جبران پريشانى خاطر بينوا، موجب دور نمودن بلا شود.


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
[ پنج شنبه 10 مرداد 1392 ] [ 15:31 ] [ یاران ذوالبر ]

ناله كن اى دل به عزاى علىّ         گريه كن اى ديده براى علىّ

كعبه ز كف داده چو مولود خويش        گشته سيه پوش عزاى علىّ

عُمْر علىّ، عُمْره مقبوله بود        هر قدمش سعى و صفاى علىّ

ديده زمزم كه پر از اشك شد         ياد كند زمزمه هاى علىّ

تيغ شقاوت ، سر او را شكافت        كوفه بود، كوه مناى علىّ

عالم امكان شده پر غلغله        چون شده خاموش صداى علىّ

نيست هم آغوش صبا بعد از اين        پيك ظفر بخش لواى علىّ

منبر و محراب كشد انتظار        تا كه زند بوسه به پاى علىّ

ماه دگر در دل شب نشنود        صوت مناجات و دعاى علىّ

آه كه محروم شد امشب دگر         چشم يتيمان ز لقاى علىّ

مانده تهى سفره بيچارگان       منتظر نان و غذاى علىّ

واى ! امير دو سرا كشته شد        خانه غم گشته سراى علىّ

پيش حسين و حسن و زينبش           خون چكد از فرق هماى علىّ

 شاعر محترم آقاى حسان

منیع:چهل داستان و چهل حديث از اءمير المؤ منين على (ع)

 


موضوعات مرتبط: اشعار مذهبی، امام علی (ع)، ،
[ چهار شنبه 9 مرداد 1392 ] [ 14:48 ] [ یاران ذوالبر ]

امام صادق عليه السلام فرمود: ( هر كه پياده به زيارت اميرالمؤمنين (ع ) برود، خداوند به هر گامى ثواب يك حج و يك عمره براى او بنويسد و اگر پياده برگردد به هر گامى ثواب دو حج و دو عمره از براى او بنويسد).
و در جاى ديگر امام صادق عليه السلام فرمود: (اى پسر مارد! هر كه جدم ، اميرالمؤمنين (ع ) را زيارت كند و به حق او آگاه باشد، خداوند از براى او به عدد هر گامى ، حج مقبول و عمره پسنديده بنويسد؛ اى پسر مارد! و اللّه نمى خورد آتش جهنم قدمى را كه غبار آلود شود در زيارت حضرت اميرالمؤمنين (ع )، خواه پياده رود و خواه سواره ؛ اى پسر مارد! اين حديث را با آب طلا بنويس ).
و حضرتش فرمود: (دردناكى پناه به قبر آن حضرت نمى برد مگر آنكه حق تعالى او را شفا كرامت فرمايد).

منبع:مفاتيح الجنان ص 336


موضوعات مرتبط: امام علی (ع)، ،
[ چهار شنبه 9 مرداد 1392 ] [ 14:39 ] [ یاران ذوالبر ]

شخصى بنام فضا كه پدرش از اصحاب پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و از رزمندگان جنگ بدر بود، و در صفين در ركاب حضرت على عليه السلام شهيد شد، گويد: با پدرم در كوفه به عيادت حضرت على عليه السلام كه مريض شده بود رفتم ، پدرم به حضرت گفت :
چرا در ميان اعراب جهينه اقامت كرده اى ؟ به مدينه برو، اگر اجل تو فرا رسد، يارانت متولى كار تو شده و بر تو نمازگزارند! حضرت فرمود:
همانا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم با من قرار گذارد كه من نمى ميرم تا اينكه اين (محاسن ) از اين (خون سرم ) رنگين شود.

منبع:بحار، ج 42، ص 195

شهادت امیرالمومنین ع پدر امت برادر حضرت رسول ص تسلیت باد.


موضوعات مرتبط: امام علی (ع)، ،
[ دو شنبه 7 مرداد 1392 ] [ 20:34 ] [ یاران ذوالبر ]

سويد پسر غفله مى گويد:
پس از آنكه براى خلافت اميرالمؤمنين از مردم بيعت گرفته شد، روزى خدمت حضرت رسيدم ، ديدم روى حصير كوچكى نشسته است و در آن خانه جز آن حصير چيز ديگرى نيست .
عرض كردم :
يا اميرالمؤمنين ! بيت المال در اختيار شماست ، در اين خانه جز حصير چيز ديگرى از لوازم نمى بينم .
فرمود:
پسر غفله ! آدم عاقل در خانه اى كه بايد از آنجا نقل مكان كند، اسباب و وسايل جمع نمى كند، ما منزل امن و راحتى در پيش داريم كه بهترين اسباب خود را به آنجا مى فرستيم و به زودى به سوى آن منزل كوچ خواهيم كرد.

منبع:بحار: ج 70، ص 321

شهادت اسوه ساده زیستی و دلدادگی تسلیت باد


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، امام علی (ع)، ،
[ دو شنبه 7 مرداد 1392 ] [ 20:24 ] [ یاران ذوالبر ]

نجاشى شاعر، يكى از اطرافيان و ارادتمندان على (عليه السلام ) بود و با اشعارش سپاه على (عليه السلام ) را بر ضد معاويه تحريك مى كرد، بارها در سپاه اميرالمؤمنين (عليه السلام ) با دشمن جنگيد، ولى همين شخص ‍ يك بار پايش لغزيد و در ماه رمضان شراب خورد. وى را پيش ‍ اميرالمؤمنين آوردند و شرابخواريش را ثابت كردند.
حضرت على خودش هشتاد تازيانه به او زد و يك شب نيز او را زندانى كرد. روز بعد دستور داد نجاشى را آوردند، حضرت بيست تازيانه ديگر بر او زد.

نجاشى عرض كرد: يا اميرالمؤمنين ! اين بيست تازيانه براى چيست ؟
على (عليه السلام ) فرمود: اين بيست تازيانه به خاطر جسارت و جراءت تو به شرابخوارى در ماه رمضان است.

منبع:بحار: ج 40، ص 27

شهادت امیر عادلان و حاکمان تسلیت باد.


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، امام علی (ع)، ،
[ دو شنبه 7 مرداد 1392 ] [ 20:9 ] [ یاران ذوالبر ]

عبدالواحد بن زيد نقل مى كند كه :
به زيارت حج رفتم ، در وقت طواف دختر پنج ساله اى ديدم كه پرده كعبه را گرفته ، به دخترى مثل خود مى گفت :
قسم به آنكه به وصايت رسول اللّه صلى الله عليه و آله انتخاب شد؛
ميان مردم احكام خدا را يكسان اجرا مى كرد؛
حجّتش بر ولايت آشكار و همسر فاطمه مرضيّه سلام الله عليها بود؛
مطلب چنين و چنان نبود.
از ايـنـكه دخترى با آن كمى سنّ، على بن ابيطالب عليه السّلام را با آن اوصاف تعريف مى كرد در شگفت شدم كه اين سخنان بر اين دهان بزرگ است !!
گفتم : دخترم آن كيست كه اين اوصاف را داراست ؟
قالَت ذلِكَ وَاللّه عَلَمُ الاَعلامِ وَ بابُ الاَحكامِ وَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَ النّار وَ رَبّانِىُّ هذِهِ الاُمَّة وَ رَاءسُ الاَئِمَّة ، اءَخـُو النَّبـِىَّ وَ وَصِيُّهُ وَ خَليفَتهُُفى اءُمَّتِه ذلِكَ اءَمِيرُالمُؤ مِنِين عَلِىُّ بنُ اءَبِى طالِب

گـفـت : او واللّه بـزرگ بـزرگـان ، و بـاب احـكام ، و قسمت كننده بهشت و دوزخ ، تربيت كـنـنـده ايـن امـّت ، اوّل امـامـان ، بـرادر و وصـىّ و جـانـشـيـن رسول اللّه عليه السّلام در ميان امّت ، او مولاى من اميرالمؤ منين على بن ابيطالب است .

با آنكه غرق تعجّب شده بودم ، با خود مى گفتم :
اين دختر با اين كمى سن اين معرفت از كجا پيدا كرده است ؟
ايـن مـغـز كـوچـك ايـن هـمه اوصاف عالى را چگونه ضبط كرده و اين دهان كوچك اين مطالب بزرگ را چطور اداء مى كند؟!
گفتم :
دخترم على عليه السّلام از كجا داراى اين صفات شد كه مى گوئى ؟
پاسخ داد :
پـدرم (عـمـّار بـن يـاسـر) مـولا و دوسـت او بـود كـه در صفّين شهيد شد، روزى على عليه السّلام به خانه ما به ديدار مادرم آمد، من و برادرم از آبله نابينا شده بوديم ، چون ما دو يتيم را ديد، آه آتشينى كشيد و گفت :
للّه للّه مـا اِن تـاءوَّهتُ مِن شَيى ءٍ رُزِيتُ بِهِ غغغ كَما تَاءَوَّهتُ لِلاَطفالِ فِى الصَّغَرِللّه للّه للّه
قَدِمتَ ولِدَهُم مَن كانَ يَكفُلُهُم غغغ فِى النّائِباتِ وَ فى الاَسفارِ وَ الحَضَرِللّه للّه للّه
(در هـيـچ مـصـيـبـتـى كـه پـيـش آمـده آه و نـاله نـكـرده ام ، مـانـنـد آنـكـه بـراى اطفال خردسال كرده ام .
اطفالى كه پدرشان مرده ، چه كسى كفيل و عهده دار آنها مى شود؟
در پيشامدهاى روزگار و در سَفَر و حَضَر)

آنگاه ما را پيش خود آورد، دست مبارك خويش را بر چشم من و برادرم ماليد.
سپس دعاهائى كرد، دستش را پايين آورد كه چشمان نابيناى ما بينا شد.
اكنون من شتر را از يك فرسخى مى بينم كه همه اش از بركت او است ، (صلوات خدا بر او باد).
كمربند خويش را باز كرده كه دو دينار بقيّه مخارج خود را به او بدهم از اين كار تبسّمى كرد و گفت :
ايـن پول را قبول نمى كنم ، گرچه اميرالمؤ منين عليه السّلام از دنيا رفته ولى بهترين جانشين را در جاى خود گذاشته است ،
مـا امـروز در كـفالت حضرت حسن مجتبى عليه السّلام هستيم ، او ما را تاءمين مى كند، نيازى نداريم : كه از ديگران كمك قبول كنيم .
سپس آن دختر به من گفت :
على عليه السّلام را دوست مى دارى ؟
گفتم : آرى
گفت : بشارت بر تو باد، تو بر دستگيره محكمى چنگ زده اى كه قطع شدن ندارد.
آنگاه از من جدا شد و اين اشعار را زمزمه مى كرد:
للّه للّه ما بُثَّ عَلِىٍ فِى ضَمِير فَتىًغغغ اِلاّ لَهُ شَهِدَت مَن رَبِّهِ النِّعَمُللّه للّه للّه
للّه للّه وَ لا لَهُ قَدَمٌ زَلَّ الزَّمانُ بِهاغغغ اِلاّ لَهُ ثَبَتَت مِن بَعدِها قَدَمُللّه للّه للّه
للّه للّه ما سَرَّنى اِنَّنِى مِن غَيرِ شِيعَتِهِ غغغ وَ إِن لِى ما حَواهُ العَرَبُ وَ العَجَمُللّه للّه للّه

(دوسـتـى عـلى در قلب هيچ جوانمردى گسترش پيدا نكرده ، مگر آنكه نعمت هاى خداوندى نصيب او شده است .
دوسـت عـلى عليه السّلام ، اگر روزگار قدمى از او بلرزاند، قدمى ديگر براى او ثابت مى ماند.
دوسـت نـدارم كـه مـن از پـيـروان عـلى نـبـاشـم در عـوض مال همه عرب و عجم از آن من باشد.)

منبع:الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام جلد اول

شهادت یاور محرومان و مظلومان تسیلت باد


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، امام علی (ع)، ،
[ یک شنبه 6 مرداد 1392 ] [ 7:12 ] [ یاران ذوالبر ]

مردی یهودی از حضرت علی (ع) پرسید از چیزی که برای خدا نیست و چیزی که نزد خدا نیست و چیزی که خدا نمی داند.

امیرالمومنین (ع) فرمود: آنچه برای خدا نیست شریک است و آنچه نرد خدانیست ظلم است و چیزی که خدا نمی داند گفتا رشما یهود است که می گویید عزیز پسر خداست. یهودی گفت گواهی می دهم به یگانگی خداوند و رسالت محمد(ص)

 


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، امام علی (ع)، ،
[ یک شنبه 6 مرداد 1392 ] [ 6:52 ] [ یاران ذوالبر ]

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روايت شده است كه شخصى به حضور اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از تنگى معيش خود حكايت كرد. امام فرمود: لعك تكتب بقلم معهود فقال : لا. فقال لعلك تمشط بمشط مكسور فقال : لا...
فقر و تنگذستى تو شايد به اين سبب است كه با قلم گره دار مى نويسى . عرضه داشت : خبر يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ).
فرمود: شايد با شانه شكسته موى خويش را مى آرايى ؟ گفت : نه .
فرمود: شايد از كسى كه عمرش از تو بيشتر است جلوتر مى روى (رعايت ادب بزرگتر نمى كنى و جلوتر از آنها راه مى روى ) گفت : نه .
فرمود: شايد بعد از طلوع فجر مى خوابى ؟ گفت : نه .
فرمود: شايد كه در مورد پدر و مادر خود از دعاى خير دريغ مى ورزى ؟ عرضه داشت آرى يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ).
پس آنگاه امام دستور فرمود، كه براى رفع بلاى تنگدستى ، پدر و مادر خود را از دعا فراموش نكند و آنگاه فرمود: از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: ترك دعاى خير براى پدر و مادر روزى آدمى را مى برد و او را به تنگدستى مبتلا مى سازد.

منبع:http://amiralmomeninheydar.blogfa.com

شهادت مولای متقیان بر همگان سلیت باد


موضوعات مرتبط: احادیث، امام علی (ع)، ،
[ یک شنبه 6 مرداد 1392 ] [ 6:33 ] [ یاران ذوالبر ]

19 ماه رمضان روز ضربت خوردم مولای متقیان امیر دل دادگان یارو مظلومان همدم محرومان امیرالمومنین علی ع تسلیت باد.


 

[ شنبه 5 مرداد 1392 ] [ 14:18 ] [ یاران ذوالبر ]
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 20 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظرست که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه.
آرشيو مطالب
خرداد 1394
ارديبهشت 1394 فروردين 1394 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390
حمایت می کنیم

جهت دریافت برنامه های رادیو افسران کلیک کنید

امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 110
بازدید هفته : 1913
بازدید ماه : 3252
بازدید کل : 52658
تعداد مطالب : 386
تعداد نظرات : 317
تعداد آنلاین : 1

Alternative content